.
تو،
قیام چکاوکها به وقت اقامهی بامداد،
تو،
همان حس زیبای آرامشی، که صبحِ نمزدهی بهاری دارد!
من،
به رویش دوبارهی رنگهای عشق،
در پسِ هُبوط تو، ایمان دارم؛
پس، طلوع کن!
بتاب بر این دشت رکود؛
بیا تا بعد از انقراض نسل شببوها،
دست نعناعهای وحشی را به دست باد بسپاریم؛
بلکه بشکند،
حریم سی که سالها،
حاکم چرخهای، ارابهی وحشیِ خیالِ ماست!
.
•••••••
.
ادامه مطلب
درباره این سایت