.

ای غزل‌سرای بداهه‌ی عشق،

در این انزوای معصومانه‌ی ستارگان،

وانهاده‌ام بر اوهام غریبانه‌ات،

بلوغ زودرس تمام شب‌ها را؛

که مرا تا اوج خفتگی در آغوشت،

به بوسه‌ای بر لب‌هایم طلب‌کار می‌کند!

.

•••••••

.

ای قصیده‌‌ساز حماسی،

به میعادگاه خدایان شب قسم؛

تب می‌کند تمام حسرت‌های کودکی‌ام،

گر رحم نکنم بر آن لبی،

که از شرابه‌های عاشقانه‌ی ما، تر شده است!

من،

نمی‌دانم که هوس،

چگونه از شراب بزم عاشقان می‌نوشد؛

لیک،

می‌بندم پلک غریبه‌ای را که تا عمق نگاه،

غرقه در عشق‌بازی‌های شبانه‌ی ما باشد.

.

•••••••

.

ای غریبانه‌ترین رویای شبانگاهی،

در این واپسین عاشقانه‌ام،

گر گذر کنی از من و ندانم،

بر هر سرایی سر زنم تا تو را یابم!

لیک،

در این اقلیم گسترده‌ی تنهایی،

عشق را،

نه شعله‌های سرکش معبد ققنوس‌ها فهمیدند،

نه پروانه‌های محصور زندان سلیمان؛

چرا که در جزایر عریان انسان‌ها،

عشق بر سینه‌ی خاک می‌ماسد!

.

•••••••

.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آخرِ دلتنگی رازهای دنیای وب دانلود رایگان مجموعه بهترین ها -دانلود پایان نامه - تحقیق- مقاله - پروژه بازی بسازیم نظرنیوز Michelle Christian Theresa اهورا بارانی محمد اسحاق روستا